تاریخ ایران , ادبیات ، سیاست ، جامعه و فرهنگ
تاریخ ایران , ادبیات ، سیاست ، جامعه و فرهنگ

تاریخ ایران , ادبیات ، سیاست ، جامعه و فرهنگ

صفاریان اولین حکومت ایرانی مسلک


صفاریان از اغاز تاسقوط


نهضت یعقوب لیث در سیستان، ازقیامعیاران و مطوعهشهر بر ضد خوارج که عمالطاهریانبعد از سالها درگیری از عهده دفعآنها بر نیامده بودند آغاز شد.سیستان که در آن ایام به اتحادیه‏ای از دزدان و راهزنان تبدیل شده بود،

بهتدریج تمام سیستان و قسمتی از اطراف خراسان را دچار نا امنی کرده و جولانگاه تاخت وتاز بی امان خویش ساخته بودند، و چون حاکم سیستان، که از دست نشاندگان طاهریان بوداز عهده دفع آشوب آنها بر نمی‏آمد، عیاران شهری، طبقات جوانان و جوانمردان محلی، بهعنوان مطوعه و غازیان، به دفع خوارج همت گماشتند. 


یعقوب و برادرانش - عمروو علی که بعدها در عیاریها و شبگردیهای شهر با او شریک و رفیق شدند، از فرزندان لیثرویگر و از اهالی قریه‏ای به نامقرنینبودند. 


یعقوب که به زودی درنقش رهبر جنگجویان ضد خوارج و ضد طاهری ظاهر شد، توانست به تدریج آشوبهای محلی راسرکوب و امنیت سیستان را تأمین نماید «حوالی 248 ق / 862 م»، و چندی بعد دولتتازه‏ای را در سیستان بنیان گذارد. 



حکومت صفاریان 

سیستان ، مهد ظهور سلسله فرمانروایان صفاری در قرن سوم بود . این دیار از همان نیمه اول قرن اول هجری ، توسط مسلمانان فتح شد و حاکمانی از طرف خلفا و یا حاکمان کوفه بر آن گمارده می شدند . با مهاجرت تعداد زیادی از اعراب به این نقطه ، اسلام در سراسر آن گسترش یافت . 

دو شهر زرنج و بست از مهمترین شهرهای سیستان بودند که طاهریان در دوران حاکمیت خویش ، بر آنها حکمرانی می کردند ، زیرا سیستان آن زمان تابع حکومت خراسان شده بود . دوری سیستان از مرکز خلافت باعث شد خوارجی که از عراق و غرب ایران رانده می شدند ، به این دیار پناهنده شوند و بتدریج قدرت و مکنتی به دست آورند . آغاز ورود آنها از اواخر قرن اول هجری بود و تا زمانی که صفاریان در صحنه سیاسی این منطقه ظاهر شدند ، مدام شورشهایی به راه می انداختند . برخی از این شورشها آنچنان توسعه یافت که برای مدت چند دهه دوام آورد . از مهمترین شورشهای خوارج ، شورشی بود که حمزه آذرک رهبری آن را به عهده داشت .

خوارج از سال 180 تا 213 توانستند در قسمت مهمی از سیستان برتری خود را حفظ کنند .

دسته های خوارج بیشتر در مناطق غیر شهری ساکن بودند و مانند اسلاف خود ، با تهدید و کشتار و نیز اظهار دین داری افراطی ، کسانی را می فریفتند . فشار حاکمان نالایق طاهری نیز راه را برای آنان هموار تر می کرد و در این میان مردم مسلمان دچار زحمت و سختی بسیار می شدند .

سرانجام مردم که از ناامنی و نابسامانی اوضاع آنان به تنگ آمده بودند و می دیدند که حکام طاهری نیز توانایی مقابله با آنان را ندارند خود دست به تشکیل دسته های مقاومت زدند . این دسته ها که جنگجویان داوطلب معروف به ( مطوعه ) بودند وظیفه خویش را جنگ با خوارج و کافران نقاط دورتر مرزهای شرق عنوان می کردند .

با کاهش سلطه طاهری ، این دسته ها نفوذ یافتند و بتدریج سازمان اجتماعی جدیدی را تشکیل دادند . در این زمان بود که آنها به نام عیاران خوانده شده و طبقه و فرهنگ جدیدی را به خود اختصاص دادند .

عیاران رقیب خوارج شده و خود را اهل فتوت و جوانمردی خواندند . آنها جوانمردی را امری جدا از راهزنی ندانسته و خود را آلوده به غارتگری کردند . عیاران بیشتر اموال ثروتمندان را غارت می کردند ، در حالی که می کوشیدند دروغ نگویند ، قانع باشند . اگر نان و نمک کسی را خوردند وی را آزار نرسانند و حق مظلوم را از ظالم بگیرند به همین دلیل بود که زمانی ، عیاری به پیشه راهزنی گفته می شد ، اما راهزنی که اهل انصاف و جوانمردی بود .


یعقوب عیاری از سیستان 

یعقوب فردی روستایی بود که قریه قرنین متولد شده بود و در ابتدا رویگری می کرد ، به همین دلیل به او صفار گفته می شد . حال و هوای عیاری او را از رویگری جدا کرده و پس از چندی که دار و دسته خود را شکل داد ، به جمعی بزرگتر که رهبری آن را صالح بن نضر بر عهده داشت ، پیوست . صالح با بیرون راندن حاکم طاهری بست در سال 239 ه . امیر سیستان شد . پس از وی درهم بن نضر جای او را گرفت . یعقوب که جایگاه والایی در این دسته یافته بود ، موفق شد به سال 247 ه . در هم را کنار گذاشته و فرمانروای سیستان شود . این ابتدای فرمانروایی صفاریان بود .

ساده زیستی یعقوب لیث و مدارای او با مردم سیستان باعث شد نیروی نظامی ، سیاسی قابل ملاحظه ای در پشت سر او جمع شود ، نیرویی که وی با کمک آن توانست برای نیم قرن حکومت صفاری را سرپا نگاه دارد .


جنگهای یعقوب 

یعقوب لیث از زمانی که امارت سیستان را به زور شمشیر خود و عیاران گرفت تا زمانی که زنده بود ، دایما در جنگ و درگیری بسر می برد . ابتدا با رقبای عیار خود ، بعد با خوارج ، و آنگاه با طاهریان ، و عاقبت نیز با خلیفه بغداد درگیر شد . حل مشکل خوارج ( چه با جنگ و چه با فریفتن آنان ) می توانست هم راه آینده وی را هموار کند و هم مسلمانان و حتی خلیفه را خشنود سازد ، بنابراین وی ع


مار خارجی ، فرمانده خوارج را به سال 251 ه . در جنگی کشت و بقایای نیروهای وی را به سپاه خویش ملحق ساخت . صالح بن نضر رقیب عیار وی نیز که با شاه بودایی کابل متحد شده بود ، از یعقوب شکست خورد و بدین سان سیستان آرامش یافت .






آنگاه یعقوب به سوی هرات تاخت و گذشته از جنگی که با خوارج کرد ، به جهاد علیه کافران بت پرست نیز پرداخت و غنایم فراوانی به همراه آورد که تحسین مسلمین را به دنبال داشت . در آن دیار برخی از حکام طاهری را نیز دستگیر کرد ، که خود آغاز تهدیدی بود که یعقوب صفاری برای طاهریان تدارک می دید .

یعقوب گرچه توانسته بود با دلاوری و تهور خویش ، سیستان را تحت کنترل خود در آورد ، در فکر آن نیز بود که با نشان دادن اطاعت خود نسبت به خلیفه بغداد ، حکومت این دیار را به او واگذار شود ، بنابراین بعد از هر پیروزی هدایای گرانبهایی را راهی بغداد می کرد تا دل خلفای دنیا دوست بغداد را به چنگ آورد . اقدام بعدی یعقوب ، حمله به کرمان بود که به سال 254 ه . صورت گرفت . او کرمان را که آن زمان جزو قلمرو فارس به حساب آمده و شخصی به نام علی بن حسین بر آن حکم می راند از دست او درآورد ، آنگاه به فارس رفته و پس از گرفتن شیراز از غنایمی بسیار به دست آورد و به سیستان مراجعت کرد .

وی مجداد به افغانستان رفت و با حمله به کابل و مناطق اطراف ، غنایم فراوانی به دست آورد و آنها را روانه بغداد کرد .

در این زمان محمدبن طاهر آخرین فرمانروای طاهری ، حکومت سیستان را به یعقوب وانهاد بود ، اما یعقوب هوای تسخیر خراسان در سر داشت . او در سال 259 ه . به دلایل واهی ، به نیشاپور یورش برد و بدون درگیری جدی ، بساط طاهریان را برچید و خراسان را تحت کنترل خود در آورد .

یعقوب در تعقیب جمعی از مخالفان خود که از چنگش گریخته بودند ، به گرگان و طبرستان نیز لشکر کشید و با وجود آن توانست در سال 260 ه . ساری را به تصرف در آورد ، نتوانست در آن دیار بماند ، زیرا آب و هوای طبرستان خسارت زیادی برای سربازان وی در پی داشت . از این رو بدون دستیابی به هدف بازگشت .




رویکرد یعقوب لیث صفاری به خلافت


دولت صفاریان که توسطیعقوب لیثپایه گذاری شد و حکومت طاهریان رادر خراسان خاتمه داد توانست به نحو بی سابقه‏ای، خلیفه را غافلگیر و به شدت نگرانکند. 

زیرا صفاریان درفقط کاربرانی که ثبت شده اند و فعال شده اند می توانند لینکها را ببینند[برای ثبت نام اینجا را کلیک کنید]،بر خلاف خاندان طاهریان، قدرت فرمانروایی خود را مدیون حکم خلیفه نبودند بلکه آن رامرهون قدرت و سلحشوری خود می‏دانستند. 

یعقوب سیستان و نواحی مجاور را با جنگ وشمشیر به دست آورد و سپس آنها را از قلمروخلافتجدا کرد.

البته در آنچه کهکرده بود، حکم و دستور خلیفه و یا نایبان او را هرگز نخواسته بود، مضاف بر این کهدر آن چه با شمشیر خود به تصرف در آورده بود، بی آن که از جانب خلیفه دستور یافرمانی داشته باشد، حکام و عمال خلیفه را از آنجا رانده، یا عزل و حبس کرده بود. 

این امر که در بعضی از موارد طی جنگهایی که در انجام می‏داد، گه گاه نام خلیفه را در خطبه، در بعضی از این شهرها می‏خواند،مبنی بر قبول مشروعیت حق حکومت خلیفه نبود، بلکه بیشتر برای اجتناب از عواقبی بودکه گمان می‏کرد با آوردن نام خلیفه در خطبه ها رفع خواهد شد. 


بدین گونهقدرت خود را مبنی بر غلبه نشان می‏دادو همواره می‏گفت که حکم او همین حکم شمشیر استو اگر خلیفه نیز بر سرزمین‏هایی حکمروایی دارد جز به حکم شمشیر نیست. 

لاجرم قیام او که بعدها سردارانگیلودیلمهمچون اسفار، مرداویج و آل بویه آن رابه شیوه خود دنبال کردند، در حقیقت شیوه سازشکارانهو پیروان این شیوه را نفی می کرد، و می‏کوشید با خلع طاعت خلیفه و خروج ازعهد و بیعت متداول و مقبول عام نسبت به او، در تمام قلمروی که در گذشته به دستاعراب فتح شده بود، حکومت تازه‏ای را - که البته جنبه اسلامی آن محفوظ بود - برقرارکند.


جنگ با خلیفه 

اقدام یعقوب با ضمیمه ساختن خراسان به قلمروصفاریان ، با مخالفت خلیفه بغداد روبرو شد که در مقابل ، عکس العمل یعقوب را در پی آورد ، و باعث شد تا او هوای تصرف بغداد و دخالت در امر خلافت را در سر بپروراند .

یعقوب ابتدا فارس را تصرف کرد و خلیفه که از اقدام او به هراس افتاده بود ، بلافاصله حکومت شرق ایران را به ضمیمه فارس به وی واگذار کرد تا او را از تصرف بغداد باز دارد ، بویژه که در آن زمان شورش دیگری به رهبری صاحب الزنج در بخشی از خوزستان دردسرهای فراوانی برای بغداد بوجود آورده بود و ترس خلیفه آن بود که یعقوب با صلاحب ازنج متحد شود .

یعقوب اهواز را گرفت و پس از آن ، شهر واسط را تسخیر کرد . موفق برادر خلیفه که در ابتدا به حیله راه دوستی با یعقوب را پیش گرفته بود ، سپاهی گرد آورد و در نزدیکی نهروان با یعقوب روبرو شد ، یعقوب برای اولین بار شکست خورد و غم آن او را دل شکسته کرد . این درگیری در سال 262 ه . رخ داد و یعقوب که


تا سال 265 ه زنده بود هیچ گاه نتوانست بار دیگر با سپاه خلیفه بجنگد . وی پس از چند روز بیماری و در حالی که عمری را در جنگ و درگیری سپری کرده بود در جندی شاپور در گذشت و همان جا دفن گردید .


حکومت عمرولیث 

پس از در گذشت یعقوب ، انتظار آن بود که برادرش علی به جانشینی او برسد ، اما کار برادر دیگر ، عمرو بالا گرفت و مخالفتهای علی با وی ، تاثیری در کامیابی وی نداشت .

میراثی که برای عمرو باقی مانده بود ، حکومت سیستان ، خراسان و فارس همراه خزاین پر از سیم و زر بود . اما بزودی خراسان گرفتار شورش برخی از یاران دیرین طاهریان شد و شخصی به نام خجستانی نیشاپور را به تصرف خود در آورد ، عمرو نه تنها نتوانست او را از نیشاپور براند ، بلکه خود برای مدتی در زرنج محصور وی بود ، گرچه وی توانست زرنج را تصرف کند و به نیشاپور بازگشت . این واقعه در سال 266 ه . رخ داد .

در سال 270 ه . که خلیفه خیالش از ناحیه صاحب الزنج آسوده شده بود و خراسان را نیز گرفتار شورش کسانی چون رافع بن هرئمه و برخی دیگر می دید ، تصمیم گرفت عمرولیث را خلع کند ، از این رو برابر حاجیان خراسان ، عمرو را لعنت کرد و عزل او را اعلام داشت . سپس سپاهیانی برای تصرف فارس اعزام کرد ، عمرو بن لیث با شنیدن حمله نیروهای خلیفه به فارس ، بدان سوی شتافت اما شکست خورد و بازگشت . با این حال خلیفه که مجددا با عمرو از در آشتی وارد شد و در سال 275 ه . مجددا حکومت وی را بر شرق ایران و فارس تایید کرد .

در سال 283 ه . عمرولیث با حمله به خراسان ، رافع بن هرثمه را که حکومت علویان طبرستان را پذیرفته و به نام آنان خطبه می خواند ، سرکوب کرد و خراسان را یکسره به تصرف صفاریان در آورد . خلیفه بغداد وی را به دلیل سرکوبی رافع بسیار ستود ، زیرا خطر علویان ، حکومت بنی عباس را تهدید می کرد .

اکنون عمرو از بابت قلمرو تحت سلطه خود نگرانی نداشت و همین باعث شد که به فکر تسخیر ماوراءالنهر بیفتد . حکومت ماوراءالنهر از طرف خلیفه به سامانیان واگذار شده بود .

با اسرار عمرو ، خلیفه بغداد حکومت ماوراءالنهر را به وی بخشید . او به سوی این دیار حرکت کرد و طی درگیریهایی که سرداران وی و نیز خود او با اسماعیل سامانی داشت ، گرفتار شد . او را به بند کشیدند و به بغداد فرستادند . درگیری وی با سامانیان تا سال 287 ه . به طول انجامید ، عمرو دو سال پس از اسارت در بغداد کشته شد .











صفاریان پس از عمروبن لیث

در پی شکست عمرو ، سامانیان خراسان را به قلمرو خویش افزودند و برای جانشین عمرو که نواده او طاهربن محمد بود تنها سیستان ، کرمان و فارس باقی ماند . جانشینان عمرو به اسراف ، تمامی اندوخته های یعقوب و عمرو را صرف عیش و نوش خویش کرده ، باغها و بناهای بسیار در زرنج و بست ساختند . کشمکش میان سرداران و افراد خاندان صفاری نیز اوضاع را آشفته کرده بود .

در سال 298 ه . اسماعیل سامانی که حکومت سیستان را از خلیفه گرفته بود ، با سپاهیان خویش به سیستان یورش برد و بعد از گذشت نیم قرن بساط حکومت مستقل صفاریان را برچید .



قلمرو حکومت

همانطور که می‌دانیم اولاد لیث صفار از سیستان کار خود را آغاز کردند و در واقع خاستگاه ابتدایی آنان همان سیستان می‌باشد. ولی پس از اندک مدتی یعقوب به خراسان ، کرمان ، فارس و ... دست یافت و پس از صلح و اظهار اطاعت عمرو از خلیفه ، خلیفه فرمان حکومت « مناطقی که در اختیار یعقوب بود ، خراسان ، طبرستان ، گرگان ، ری و فارس را نیز به او بخشید و منصب صاحب شرطگی بغداد را نیز به او واگذار کرد. »[1] پس از فراز و نشیب‌هایی که در روابط خلیفه با عمرو بوجود آمد ، قلمرو حکومت عمرو محدود و وسیع می‌شد و بالاخره در زمان حکومت نیمه مستقل جانشینان عمرو ، قلمرو حکومت آنان غالباً به همان سیستان محدود می‌شد. به هر حال محدوده حکومتی سلسله صفاریان را بطور خلاصه می‌توان اینطور عنوان کرد که : « صفاریان بعد از قدرت گرفتن در سیستان توانستند امپراطوری پهناوری اما مستعجل در شرق عالم اسلام بر پای دارند که از بامیان و کابل در شرق گرفته تا اهواز و اصفهان در غرب و جنوب امتداد داشت. »[2]


مشی سیاسی

در مورد مشی سیاسی صفاریان باید بگوییم که فقط در دوران یعقوب و عمرو ، یعنی دو حاکم مهم این سلسلهمی‌توان در این مورد سخن گفت ، چون بقیه خاندان صفاری که حکومت کم اهمیتی را در سیستان تا سال 392 ادامه دادند ، در حقیقت تابع حکومت‌های سامانی و غزنوی بودند و سیاست مستقلی نداشتند. ولی درباره یعقوب و عمرو هم اگر چه بعضی معتقدند که « کاملاً روشن است که خلفا و صفاریان حتی لحظه‌ای به هم اعتماد نداشتند. »[3] ولی این عدم اعتماد موجب نمی‌شد که یعقوب و یا عمرو و از سوی دیگر خلیفه عباسی در مواقعی که سیاستشان اقتضا می‌کرد ، با هم از در دوستی و آشتی در نیایند و به همین دلیل نمی‌توان به طور قاطع از سیاست دوستی و اطاعت کامل صفاریان از خلیفه و یا به عکس از دشمنی همیشگی آنان با هم س


خن بگوییم.

اکنون به نمونه‌هایی از سازش با خلیفه از سوی یعقوب اشاره می‌کنیم : در سال 255 و پس از فتح کرمان و فارس « یعقوب تعدادی اسب و بار با مشک و جامه‌ها برای معتز فرستاد به پیشکش »[4] و یا در سال 257 « ابو احمد بن متوکل ولایتداری بلخ و طخارستان و ولایتهای مجاور چون کرمان و سیستان و سند و ... را برای وی ( یعقوب ) نوشت و سالانه مالی برای وی نهاد که این را پذیرفت و برفت. در ربیع الآخر همین سال فرستاده یعقوب بن لیث بیامد با بت هایی که می‌گفت آن را از کابل گرفته است. »[5] و یا در سال 259 پس از فتح نیشابور ، یعقوب فرستادگانی به نزد خلیفه فرستاد و بوسیله آنان ضمن اعلام خبر فتح نیشابور به خلیفه ، سر عبدالرحمن خارجی را نیز « که از سی سال پیش در هرات دعوی خلافت داشت »[6] فرستاده بود و بعد در سال 260 پس از جنگ با علویان طبرستان یعقوب در نامه‌ای به خلیفه می‌نویسد : « من ... گروهی را بکشتم که در روزگار من همانند آن نبوده و هفتاد کس از طالبیان را اسیر کردم. »[7] با توجه با این نمونه‌ها می‌بینیم که یعقوب چنانکه برخی گمان کرده‌اند ، سودای مخالفت بنیادی علیه خلافت عباسی را نداشته است و حتی جنگی را که بین او و خلیفه اتفاق افتاده است بنا بر تحلیل محمد تقی بهار در تصحیح تاریخ سیستان می‌توان فریب یعقوب و تصور اینکه وی می‌تواند بغداد را بدون جنگ تصرف کند دانست و به هر حال وقتی که وی متوجه می‌شود خلیفه قصد توطئه علیه او را دارد ، سعی در برانداختن وی می‌کند که در نهایت نیز موفق نمی‌شود.

سیاست و خط مشی صفاریان در دوره عمرو لیث نیز همان بود که در زمان یعقوب مشاهده می شد . یعنی عمرو نیز قصد ابراز مخالفت اساسی با خلیفه را نداشت و تا زمانی که کار با ارسال هدایا و مماشات و اظهار اطاعت درست می‌شد ، سودای مخالفت در سر نمی‌پروراند. اینک به ذکر نمونه‌هایی از این سیاست عمرو می‌پردازیم : در سال 268 وی هدایایی برای خلیفه فرستاد که « بهای آنچه فرستاده بود و هدیه کرده بود پانصد هزار دینار می‌شد. »[8] و یا در سال 279 « فرستاده عمرو لیث صفار با هدیه‌ها به نزد معتضد آمد و ولایتداری خراسان را خواست. »[9] و یا در سال 284 فرستاده خلیفه معتضد « سوی عمرو بن لیث صفار رفت که به نیشابور بود و خلعتها و پرچمی به نشان ولایتداری وی بر نیشابور با هدیه‌هایی از جانب معتضد همراه داشت. »[10] و همینطور در سال 286 « هدیه عمرو بن لیث صفار از نیشابور به بغداد رسید ، مبلغ مالی که فرستاده بود چهار هزار درم بود با بیست اسب با زینها و لگامهای مزین نقره کاری و یکصد و پنجاه اسب با جلهای منقش با جامه‌ها بوی خوش و تعدادی باز »[11]

در مفابل این اقدامات یعقوب و عمرو ، خلیفه نیز مقابله به مثل می‌کرد ، یعنی وقتی که بخاطر سرکوبی شورش‌ها به کمک یا بی‌تفاوتی صفاریان نیاز داشتند با آنها روابط حسنه برقرار می‌کردند و زمانی که نگرانی از شورش‌ها نداشتند و یا از سوی صفاریان احساس خطر می‌کردند ، با آنها سر ناسازگاری می‌گذاشتند ، بطوریکه در چندین سال حکومت صفاریان ، چندین بار یعقوب و عمرو در سمتهایی عزل و نصب شدند و این نشاندهنده این واقعیت است که هم خلیفه و هم صفاریان تنها به قدرت خود می‌اندیشیدند و آنچه که از سوی بعضی عنوان می‌شود که صفاریان و دیگر سلسله‌های نیمه مستقل ایرانی قصد آزادسازی ایران از یزر حکومت اعراب را داشته‌اند ، حداقل در مورد حکومت صفاریان نمی‌تواند کاملاً درست و مستدل و مستند باشد.


اهمیت صفاریان در تاریخ ایران


1 ـ تأسیس اولین سلسله حکومت محلی در ایران بدون وابستگی به خلفا

در تاریخ ایران،یعقوب لیث اولین فردی است که توانست در اوایل کار بدون وابستگی به خلیفه و دیگر قدرتمندان داخلی تنها با کوشش و تلاش پیگیر خود و نیز تکیه بر خصوصیات و ویژگی‌های شخصی و تدبیر جنگی خود ، اولین سلسله تقریباً مستقل ایرانی در ایران بعد از اسلام را پایه‌ریزی کند و تفاوت او با طاهریان که از جمله وابستگان سیاسی و نظامی خلفا بودند کاملاً مشخص است و به عبارتی« اهمیت امرای نخستین صفاری تشکیل امپراطوری پهناور اما مستعجل در شرق عالم اسلام بود که از بامیان و کابل درشرق تا اهواز واصفهان درغرب امتداد داشت،صفاریان نخستین شکاف عظیم درتمامیت ارضی قلمروعباسیان ایجاد کردند»[12]


2 ـ علاقه به زبان و ادبیات فارسی

پس از غلبه اعراب بر ایرانیان ، زبان و ادبیات فارسی رونق خود را از دست داد و زبان رسمی در دربارها ـ حتی دربار طاهریان ایرانی ـ عربی بود و یعقوب اولین حاکم ایرانی بود که پس از استیلای اعراب به زبان و شعر و ادبیات فارسی اهمیت داد و بعدها این مسأله توسط سامانیان بطور قوی‌تری دنبال شد. به هر حال درباره اهمیت دادن یعقوب به زبان و شعر و ادب فارسی ، نقل شده است که پس از پیروزی یعقوب بر خوارج و نیز سپاه طاهریان « شعرا او را شعر گفتندی به تازی .. چون .. شعر برخواندند او عالم نبود ، درنیافت ... پس یعقوب گفت : چیزی که من اندر نیا


بم چرا باید گفت ؟ محمد وصیف پس شعر فارسی گفتن گرفت...


ای امیری که امیران جهان خاصه و عام بنـده و چاکـر و مولای تو‌انـد و غـلام


ازلــی خطی ور لوح که ملکــی بدهید بی ابی یوسف یعقوب بن اللیث همـــام


بلقام آمــد زنبیــل و لتی خور بفـلک تـیره شد لشکر زنبیل و هبا گشت کنام


لمن الملک بخواندی تو امیـــرا بیقین بـا قلیل الفئه که زا دوران لشکــر کــام


عمر عمار تو را خواست و زو گشت بــری تیـغ تو کرد میانجـی بمیـــان دد و دام


عمر او نزد تو آمد که تو چون نوح بـــزی در آکار تن او ، سـر او بــاب طعـــام »[13]


آثار و بناهای تاریخی

از جمله آثار باقیمانده از دوره صفاری می‌توان به خدا خانه‌ی مسجد عتیق شیراز اشاره کرد.


علل سقوط صفاریان

اگر شکست و اسارت عمرو لیث صفاری در جنگ با امیر اسماعیل سامانی را در حقیقت به عنوان سقوط سلسلهصفاریان در نظر بگیریم ، لاجرم باید علل سقوط اینسلسله را در اعمال و سیاست‌های یعقوب و بخصوص عمرو بابیم.

بعضی از محققین علت شکست عمرو از اسماعیل و به تبع آن سقوط سلسله صفاری را ، « خود بزرگ بینی عمرو »[14] و بعضی دیگر « توقعات بیش از اندازه خود او »[15] دانسته‌اند ، زیرا گفته شده « عمرو از سلطان خواسته بود که وی را ولایتدار ماوراءالنهر کند ، که آن ولایت را بدو داد. »[16] البته تقاضای حکومت ماوراءالنهر توسط عمرو از خلیفه از یکسو می‌تواند فزونخواهی باشد که در طبیعت هر انسانی کم و بیش هست و یا شاید کینه قبلی عمرو از اسماعیل در رابطه با همکاری او با رافع بن هرثمه در مخالفت با عمرو باشد ، به هر حال عمرو در پی گرفتن حکم حکومت ماوراءالنهر به آنجا لشکر کشید و هر چه امیر اسماعیل خواست از وقوع جنگ جلوگیری کند ، موفق نشد. از جمله اقدامات امیر اسماعیل برای جلوگیری از جنگ نقل شده که « اسماعیل گروهی از سرهنگان عمرو بگردانید و ایشان را از خدای تعالی بترسانید که ما مردمان غازی‌ایم و مالی نداریم و این مرد دنیا همی طلب کند و ما آخرت ، از ما چه خواهد؟ »[17] و یا اینکه گفته‌اند که اسماعیل به عمرو پیغام داد که « تو جهانی پهناور بدست داری ، تنها ماوراءالنهر بدست من است و من در یک مرز هستم ، به آنچه در دست تو هست قانع باش و مرا بگذار در این مرز مقیم باشم ، اما عمرو نپذیرفت. »[18] و بالاخره در جنگی که بین این دو اتفاق افتاد ، عمرو شکست خورده و اسیر شد و سرانجام در زندان خلیفه درگذشت یا کشته شد و با وفات او در حقیقت دوران حکمرانی تقریباً مستقل و درخشان صفاریان نیز به سر آمد.

شاید دلیل دیگر سقوط صفاریان این نکته باشد که صفاریان سیاست روشنی از نظر مذهبی و برخورد با خلافت نداشتند ، زیرا آنها از سوی گاه با خلافت سنی عباسی و گاه با حکومت شیعی علویان مبارزه و مخالفت می‌کردند و هم چنین اینکه گاهی با خوارج مبارزه و گاهی با آنها همکاری می‌کردند و به هر حال قدرت حکومت آنان بیشتر متکی بر نیروی نظامی بود و توجهی به ایجاد مشروعیت مذهبی حکومت خود در نظر مردم نداشتند و به همین دلیل است که آنها نیز مانند بسیاری دیگر از حکومت‌های نیمه مستقل ایرانی بعد از اسلام به محض اینکه فتوری در قدرت نظامیشان ایجاد شد و قدرت نظامی خود را تا حدی از دست دادند، از حمایت و پشتیانی مؤثر مردم نیز محروم شدند و بدین ترتیب از قدرت ساقط شدند.


        

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد